دوستش داشتم
وقتی رسیدم، پشت میز کوچکی نشسته بود و روزی سربرگ هتل چیزی می نوشت. ده دوازده صفحه ای را با خط ریز فشرده اش پر کرده بود.
از پشت سرش خم شدم و پرسیدم:"برای کی مینویسی؟"
"برای تو"
"من؟"
با خودم گفتم، حتما دارد ترکم می کند؛ آشفته و بی قرار شدم.
"چه شده؟ رن ات پریده. حال ات خوب است؟"
"چرا برایم نامه مینویسی؟"
"اوه، در واقع برای تو نمی نویسم، دارم کارهایی که دلم میخواهد با تو انجام دهم را مینویسم..."
کاغذها همه جا پخش و پلا بود؛ دورش، پایین پاهایش، روی تخت. یکی را همین طوری برداشتم:
...پیک نیک،چُرت بعدازظهر کنار رودخانه، خوردن هلو، میگو، کروسان، کته، شنا، رقص، خرید کفش، عطر، روزنامه خواندن، تماشای ویترین مغازه ها، سوار مترو شدن، تماشای گذر زمان، کنار زدن ات وقتی تمام فضای تخت را گرفته ای، رخت پهن کردن، رفتن به اُپرا، به بایروت، به وین، به مسابقات، به سوپرمارکت، کباب درست کردن، نق زدن به تو که چرا فراموش کرده ای ذغال بخری، با هم مسواک زدن، کوتاه کردن چمن، جلوی بادام زمینی خوردنت را بگیرم، بازدید از شراب سازی های لوار و هانترولی، احمق بازی درآوردن، وراجی کردن، معرفی تو به مارتا و تینو، توت چیدن، آشپزی، برگشتن به ویتنام، ساری پوشیدن، باغبانی، بیدار کردن تو چون باز هم داری خر خر میکنی، رفتن به باغ وحش، به بازار کهنه فروش ها، به پاریس، به لندن، به ملژر، به پیکادلی، آواز خواندن برایت، ترک سیگار، ناخن هایم را کوتاه کنی، خرید ظرف و ظروف، چیزهای احمقانه، چیزهایی که به هیچ دردی نمی خوردند، بستنی خوردن، تماشای مردم، مات کردن ات در شطرنج، گوش دادن به جاز و رگی، مامبو و چاچا رقصیدن،کسل شدن، اوقات تلخی کردن، قهر کردن، خندیدن، تو را سر انگشتم چرخاندن ................................................
#دوستش_داشتم
#آناگاوالدا