13دی ماه

1-امشب یا به عبارتی دیشب اولین برف اومد...نرم و اروم تو هوا پخش میشد و تو هوا آب میشد!
2-پنجشنبه عصر رسما تنها میشم تو اتاق و نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت.ناراحت که نه فقط میترسم باز تخیلاتم راجع به حیوانات غول آسا و حملشون به شهر و جدیدا هم بجای داعش اغتشاش گرا رو تصور میکنم که با تفنگ میان حمله میکنن!!!
اجنه و الباقی هم که نگم دیگه!
3-با خودم قرار گذاشتم روزی نیم ساعت تنها باشم و برا اینکار تنها راهش اینه برم تو محوطه.دیشب سردرد داشتم ولی رفتم زیر بارون و خیس شدم و یخ زدم و کیف دادو سرمم خوب شد ولی امشب دیگه خیلی سرد بود و از همین دومین روز شکست خورد پروژه!
4-پنجشنبه برای خریدن وسایل پروژه مجبورم برم یه جایی که دقیقا محل اعتراضاته و از همین حالا براش هیجان دارم.خدایا شکرت یه راهی پیدا شد برم ببینم چخبره!
5-از یه دوست مجازی-واقعی هدیه گرفتم و بعد چند روز انتظار و هیجان دیروز رسید:)
6-سوال این روزام اینه تشیع جنازه ادم شلوغ باشه بهتره یا خلوتتر؟!
7-سوال دیگه این روزام اینه که کسی تو زندگیم هست که بودنم بهش امنیت بده؟ینی احساس امنیت کنه که با یه دعوا قاطی نمیکنم! فک نکنم باشه !ادم چجور میتونه اینجور ادمی باشه!؟
8-دیشب یه دختری رو تو محوطه دیدم و یاد یه چیزی افتادم.ترم اول که بودم یه هم اتاقی داشتم رشتش ادبیات فارسی بود.من جلو آینه سالن بودم و اون دخترهم بود بعد نمیدونم چیشد که گف حقوق میخونم بعد رفتم اتاق و هم اتاقی گف این هم کلاسی منه و بعد هم در طی یک نقشه خبیثانه بازم من رفتم جلو آیینه و هم اتاقیمم اومد.طبق نقشه من گفتم هم اتاقی میدونی این دخترم دانشکده شماست و حقوق میخونه!و بعد نگاه چپکی هم اتاقی به اون دختر!!!!
9-بدترین درسی که ادم میتونه داشته باشه فیزیک الکترونیکه!وقتی هیچی ازش نخوندم و میانترم 7نمره ای رو هم کامل از دست دادم واقعا امیدی هست؟فرجه امتحانم نداره!حس میکنم همه شرایط در جهت افتادن منن!و صد البته خودمم در مسیر افتادنش دارم قدم میزنم!
10-ولی کاش همه درسا مث آز دیجیتال باشن!آدم با یه دو ساعت نگاه کردن که جای هر برنامه ای رو بلد باشی و بردن فایل برنامه ها سر امتحان میشه 17/5!!!کاش همه امتحانا با لبتاب بود!اینم بگم س این امتحان برای باز کردن یه برنامه سه چهار بار بستم و باز کردم چون همش حس میکردم اون دوتا آقاهه دارن بهم نزدیک میشن!!!طوری که دستام میلرزید و کیبورد رو نمیتونستم بزنم!!!
11-دکتر ص بهم میگه تو خیلی باهوشی!
12-سختترین کار این روزام نوشتن از یه چیزاییه از زندگیم و اشتباهاتم و سخت ترررررررین کار ممکن اینه که بدم به یه نفر یخونه!
13-پرتقال خوردن زیر بارون لذت بخشه:) عکسشم موجوده بعدا اضافه میشه

14-تموم شد:)

پرتقال

میم کاف ۳ ۴
خونه مادری
اول گرفتن پوست پرتقال رو شروع کردید بعد یادتون افتاد عکس بگیرید:)

همون اول که خونه بودم با چاقو یکم خط خطیش کردم که راحت پوستشو بگیرم!


آفرین دقت:)

Os fur
پرتقال رو باید با ناخن پوست گرفت، سرشم گاز زد:)

وبلاگ نویس نیستم، وبلاگ خونم نیستم، اما خب خوبه گاهی خوندن اینجور گیزا

مسئله اینه میره زیر ناخن و اعصاب خورد کن میشه!

بنظر من پرتقال رو باید کیلویی خورد و دُرسته!

وبلاگتونو میخونم:)

حسین ژوان
تشیغ جنازه ادم شلوغ باشه خیلی میچسبه.
اونقد شلوغ ک ترافیک بشه و کسایی ک تو ترافیک موندن برای شادی روحت صلوات بفرستن.بجای حلوا هم پرتقال ترش بدی اشک جمع در بیاد.
غذا هم تند تند باشه مردم زجه بزنن برات.
;-) 

تجربشو نداشتم بدونم چجور میچسبه ولی برام سواله

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان