دوییدن
۲۷ فروردين ۹۷ / ۲۲:۲۰
امروز ظهر حدودای ساعت دوازده که داشتم مسیر سلف خوابگاه رو میگذروندم جلو خوابگاه یه پسری رو دیدم که داره خیلی تند سمت خوابگاه و سلف پسرا میدوئه.
حس خوبی داشت برام.دوییدن...
یاد بچگیام افتادم که همیشه و همه جا در حال دوییدن بودم!حتی برا جابجا شدن تو خونه!بیرون هم همینطور بودم!با دو میرفتم مغازه! با دو میرفتم خونه مامان بزرگم!
دقیقا یادمه مامانم همیشه حواسش به این بود پاچه شلوارای من تنگ باشه چون همیشه در حال دوییدنم نکنه بیاد جلو پام و بیفتم!
الان هم راه رفتن خسته ام میکنه گاهی عمدا آماده شدنمو لفت میدم تا دیرم بشه و بدو بدو برم تا کلاس
ولی من دلم تنگ شده برا اون دختربچه ی تند و سریع که آزاد از هر محدودیتی بود.
حس خوبی داشت برام.دوییدن...
یاد بچگیام افتادم که همیشه و همه جا در حال دوییدن بودم!حتی برا جابجا شدن تو خونه!بیرون هم همینطور بودم!با دو میرفتم مغازه! با دو میرفتم خونه مامان بزرگم!
دقیقا یادمه مامانم همیشه حواسش به این بود پاچه شلوارای من تنگ باشه چون همیشه در حال دوییدنم نکنه بیاد جلو پام و بیفتم!
الان هم راه رفتن خسته ام میکنه گاهی عمدا آماده شدنمو لفت میدم تا دیرم بشه و بدو بدو برم تا کلاس
ولی من دلم تنگ شده برا اون دختربچه ی تند و سریع که آزاد از هر محدودیتی بود.