کاش زنده بمونم...

یکشنبه ساعت دو بعد از ظهر چهار سال زندگی و خاطره بعلاوه یه تیکه از قلبم رو جا گذاشتم
جا گذاشتم و برگشتم به همون نقطه ای که تو هیجده سالگی داشتم...
حالا من همون دختر پیش دانشگاهیم که داداشش بهش گف اگر دانشگاه قبول نشی سرنوشتت اینه که تهش شوهر کنی!
این بار سختتر...خیلی سختتر...من دیگه نه هیجده سالمه و نه اونقدر بی تجربه ام...
میم کاف ۵ ۶

بیست دی

هانا آهنگ گذاشته بود و حرف میزدیم
از خودمون و تغییراتمون و تلاشی که برا تغییراتمون کردیم گفتیم و گفتیم و گفتیم...
یهو به خودم اومدم اشرف زاده داشت میخوند
تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی
اندوه بزرگیست زمانی که نباشی
فکرا میچرخید تو سرم و میچرخید و من دلم رهایی میخواست...اونقد فکرا چرخید توسرم که بغض شد حتی...که دلم خواست خودمو فکرامو بالا بیارم و آوردم...

میم کاف ۲ ۷

F.R.I.E.N.D.S

اول مرداد شروعش کردم و امروز آخرین قسمتشو دیدم
کلی باهاش خندیدم و دو قسمت آخر بی اختیار اشک ریختم و خندیدم

فکر نمیکنم نیاز باشه از خوب بودنش بگم چون همه میدونن دیگه:)

+بالاخره تونستم یه کار انجام بدم!یک ساعت تمام بدون هرگونه مزاحمی نشستم و  فقط و فقط نوشتم.خیلی خیلی انرژی گرفت ازم ولی نوشتن خودش نصف راه حله!

میم کاف ۲ ۷

نصفه نیمه

حدود چهار ساله به خودم نگفتم ایول مریم خیلی خوب بودی!
ذوق نکردم برای خودم...تو هیچی انتظار خودمو برآورده نکردم.الان پر از ترسم...تو شروع هر کاری میدونم اون چیزی که میخوام نمیشه و نصفه نیمه رها میشه یا به سختی تموم میشه
تو نوشتن هم حتی اینجور شدم...حوصله ندارم مثل چندسال قبل اتقاقات رو با جزییات بنویسم و تحلیل کنم
یک ماه دیگه باید برگردم خونه و هیچ برنامه ای ندارم که چجور زندگی کنم و میخوام چیکار کنم...راه زیاده ولی کی میره
میم کاف ۴ ۶

بی صدا

برای کی اهمیت داره؟
کی توجه میکنه؟
اینجا آدمی در حال مُردنه...
اینجا هنوز الان نشده...

مُردن برای رضایت مردمی که نمیدونیم کی هستن!
میم کاف ۲ ۷

همش همینه

امروز صبح که دندونم شکست

فکر کردم دیگه نمیخندم

گریه کردم که نمیتونم بخندم

گریه کردم که دیگه خندهام قشنگ نیست

عکس خندهامو نگاه کردم و گریه کردم

ولی بازم خندیدم...

بازم گریه کردم حتی

میم کاف ۳ ۶

امشب

امشب غمگینم 

ولی میدونم فردا دوباره میخندم

میم کاف ۳ ۷

قرعه کشی

ساعت ده شب بود.رفته بودم پایین پیش دو تا از دوستام تو محوطه بودم که یکیشون گفت برا قرعه کشی اسم نوشته بودی؟گفتم اره گفت قرعه کشی کردن .پیش خودم گفتم اسم من که در نمیاد!
گفت دختری که تو امورفرهنگی کار میکنه تو سرپرستیه بیا بریم بپرسیم ازش...رفتیم پرسیدم...
باورت میشه مریم؟اسمت تو قرعه کشی بین هزار نفر یا بیشتر درومده برا مشهد...برا حرم امام رضا...
باورت میشه مریم؟خیلی خیلی وقته که با یاد زیارت رفتن بغض میکنی و میری تو نت سرچ میزنی حرم امام رضا...و الان میری...
مریم باورت میشه؟دلت زیارت میخواست ولی به کسی نمیگفتی...
یادت میاد یه بار به یکی گفتی دلت زیارت میخاد و چپ چپ نگات کرد ...و بعد گفت تو نمازاتو بخون اول...

میدونم 40روز مونده تا حرکت و تا اون موقع خیلی اتفاقا میتونه بیفته ولی کاش برم...
میشه دعا کنید برام؟

میم کاف ۱۴ ۱۴

پیاده روی

وقتی تو یه روز هشت کیلومتر پیاده روی میکنم و به همه میگم میخوام ورزش کنم دروغ میگم!من یه چیزیم هست!
همه فکرامو و عصبانیتمو از کله ام میندازم پایین و میشه تند تند راه رفتن...میشه دوییدن
جسمم خسته شده ولی هنوز جا دارم بدوام...

میم کاف ۹ ۸

گرما

الان اردیبهشت ماهه و خب هوا درسته بارونی میشه گاهی اما وقتی ۴نفر تو یه اتاق دوازده متری باشن و در رو ببندن از گرما میمیرن!
و خب بله هم اتاقی بنده این نقش رو ایفا میکنه!تاب و شلوارک میپوشه و میشینه کنار در و در رو می بنده و حتی گاها شوفاژ رو روشن میکنه!میگه سردمه! آخه لامصب تو سردته جلو در نشین جم کن برو رو اون تخت لعنتی!تاب نپوش لاقل ی تیشرت بپوش کمتر سردت بشه و اتاق رو بکنی جهتم
گندت بزنن!خب؟برو جمع کن رو تختت بشین!اعصاب ندارم
خسته شدم از خفه شدن از گرما
اعصاب ندارم و حالا حالا ها باید بسوزم تو این جهنم.
خدا رحم کنه بهم تا ۲۰ تیر تو این خرابشده باید بمونم

+جدیدا موقع درس خوندن وز وز هم میکنه!چقدر رو مخم میره این کاراش!بد عصبیم

میم کاف ۷ ۴
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان