سلام جوجه^_^

فکنم یک ساعت نشده هنوز
کوچیکترین عضو خانواده بزرگ ما الان یک ساعتشه:)
اسمش هلماست...

تو گروه خانوادگی خالم بعد همه تبریکات و هیجانات مینویسه:


<دختر مردادی مثل خانوم مهندس ، ایشالا مثل مریم هم خوشگله هم باهوش>

کاش میشد میرفتیم بیمارستان همین الان:) عاشق لحظه اییم که بچه تازه بدنیا اومده رو تحویل میدن و بعد مادرش...
دوبار این حسو تجربه کردم و خیلی خیلی شیرین بود
خصوصا سر بدنیا اومدن پسرخالم که خانم پرستار فامیلمون بود واجازه داد همون لحظه که از اتاق عمل آوردنش ببینیمش ینی یه بچه که یه ربع یا کمتر سن داشت رو دیدم^_^

میم کاف ۱۱ ۹

انگیره شبانه!

شبا امید و انگیزه ام برای زندگی خیلی زیاد میشه و دوست دارم همه کارای سخت وغیر قابل تحمل رو با علاقه انجام بدم

ولی همیشه وقتی به این حس میرسم میبینم خب شبه و دیر وقته و باید بخوابم و فردا....
فردا هم روز از نو روزی از نو

:/
میم کاف ۱۱ ۸
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان