صبح پنجشنبه خود را چگونه آغاز کردید؟
من و خواهرم و و دو تا از خالهام یه گروه داریم که با هم حرف میزنیم
امروز هر دو تا خاله ام خونمون دعوتن برا ناهار و مث همیشه خاله س برا صبحانه هم دعوته
خاله س: دارم میام
چای آماده کن تا میام
خاله ر: منم دارم کارام میکنم بچه ها بیدار بشن بیام
سرم پایین بود و باز صدای افتادن یه قطره رو تخت
میرم تو خیال و تصور میکنم منم اونجام...محمد دوتا ماشین و دفتر نقاشی آورده با خودش...تبلتش رو هم ازش گرفتن احتمالا...با دوچرخش میاد و هی دلش میخاد بره تو خیابون بازی کنه....خاله س تو یه ظرف مستطیلی خوراکی و تنقلات آورده
من قول میدم عصر برا بچها کیک درست کنم و بعد میبینم باز شکرمون تموم شده و به خاله ر میگم شکر میاری تا با کمک بچها کیک درست کنم؟
تو آشپزخونه آفتاب میزنه و ما اونجا نشستیم و لقمه هامونو میشمریم که چاق نشیم و خاهرم مسخرمون میکنه
من دلم میخواد باز پاییز و زمستون رو خونه خودمون باشم....