Someone i loved

<< اما من می دانم. باور کن کلوئه. شاید چیز زیادی ندارنم، اما این یکی را می دانم. نمی گویم از بقیه بیش تر می فهمم اما دو تا پیراهن بیشتر از تو پاره کردم. دو برابر تو سن دارم، میفهمی؟ زندگی حتی وقتی انکارش کنی، حتی وقتی به آن بی اعتنایی کنی، حتی وقتی حاضر به پذیرفتن اش نباشی، باز هم از تو قوی تر است. قوی تر از هرچیزی.

آدم ها از اردوگاه های اجباری برمی گشتند و بچه دار می شدند.مردان و زنانی که شکنجه شده بودند، که مرگ عزیزان شان را دیده بودند و خانه هایشان با خاکستر یکی شده بود. به خانه برمی گشتند و دنبال اتوبوس می دویدند، درباره ی آب و هوا حرف می زدند و دختران شان را عروس می کردند. باورکردنی نیست، اما زندگی همین است. زندگی از هر چیزی قوی تر است؛ مگر ما کی هستیم که آن قدر خودمان را مهم می دانیم؟ و بعدش چه می شود؟>>

#دوستش_داشتم

#آناگاوالدا

عکس به وقت دهم آذر ماه 1396-حوالی ظهر-ورودی فرعی دانشگاه

دوستش داشتم

میم کاف ۵ ۶
میم طرار
چقدر قلم اناگاوالدا رو دوس دارم

من اصلا نمیشناختمش و بدون شناخت این کتابو خریدم که خداروشکر دوسش داشتم:)

احمد احمدی
جالب بود

کتاب قشنگیه:)

Vafa 1192

من "دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد" ش رو خوندم :)

من قصد کردم همه کتابای این نویسنده رو بخونم:)

آقای سین
تو متن پستت غرق شده بودم و یه سرهم تا ورودی دومی دانشگاه اومده بودم که یهو یادم افتادم غذام رو گاز هست و پریدم توی آشپزخونه!
اصلا یادم نیست میخواستم چی کامنت بذارم :)))

غذاتون سوخت؟:)))

یه پست دیگه هم از این کتاب خواهم گذاشت به زودی میتونید بخونین اگر خوشتون اومده

یادتون اومد بنویسین خب!

حسین ژوان
چیپس نمکی و یک کتاب نمکی تر...

خصوصا اینکه تنها باشی و کسی از چیپسه نخوره!

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان